دنیا براى هیچکس یکسره نمیرود، و چرخ روزگار همیشه بر طبق دلخواه نمى چرخد، زندگى هزاران نشیب و فراز دارد، ممکن است انسان به بیمارى سختى مبتلا شود، ممکن است بیکار و خانه نشین گردد، ممکن است مال و ثروتش را از دست داده تهیدست شود، و صدها از این قبیل حوادث که براى همه کس امکان وقوع دارد.
زن و شوهرى که دست بیعت را به هم داده پیمان زناشویى را امضا می کنند بدان منظور است که در همه حال با هم و یار و غمخوار همدیگرباشند، باید پیمان زناشویى چنان استوار و رشته الفت و محبت به قدرى نیرومند باشد که در همه حال بر سر عهد و پیمان خویش باقى بمانند، در خوشى و ناخوشى با هم باشند، در بیمارى و سلامتى، در حال وسعت وتنگدستى با هم باشند.
خانم محترم، اگر روزگار با شوهرت نساخت و تهیدست شد مباداغمى بر غمهایش بیفزایى و بناى ایراد و ناسازگارى را بگذارى. اگر به بیمارى سختى مبتلا شد و مدتى در خانه یا بیمارستان بسترى گشت رسم وفادارى و انسانیت چنان است که مانند سابق بلکه بیشتر اظهار محبت نموده با کمال صفا از وى پرستارى کنى، از پرستارى و خرج کردن دریغ نکن، اگر شوهرت ندارد لیکن تو دارى باز هم از اموال خودت براى بهبوداو خرج کن، اگر تو مریض میشدى او تا قدرت داشت از مال خودش براى معالجه تو صرف میکرد تا بهبود حاصل کنى، اکنون که او ندارد لیکن تودارى آیین وفادارى و عاطفه اقتضا دارد که اموالت را در راه او صرف کنى، اگر در این موقعیت حساس بدادش نرسیدى ترا یک زن بى وفا وخودخواهى مى شمارد که مال دنیا را بر وجود شوهر ترجیح میدهد، در اینصورت مهر و علاقه اش نسبت به تو کم میشود، و حتى ممکن است به قدرى دلسرد شود که ترا لائق مقام همسرى ندانسته طلاق را ترجیح دهد.
به داستان زیر توجه فرمایید:
«مردى... به دادگسترى آمده بود تا همسرش را طلاق گوید. اظهارداشت:بیمار بودم دکتر گفته بود باید تحت عمل جراحى قرار گیرم. از زنم خواستم پس انداز خود را به عنوان وام در اختیارم بگذارد حاضر نشد و ازخانه من قهر کرد. ناچار در یک بیمارستان دولتى تحت عمل جراحى قرارگرفتم و اینک که بهبود یافته ام محال است با او زندگى کنم. چون پول را برمن ترجیح داد و چنین زنى را نمى توان یک همسر نامید (1) ».
هر فرد با وجدانى تصدیق میکند که حق با مرد مذکور بوده است.
چنین زن خودخواهى که در یک چنین موقعیت حساسى که جان شوهرش در معرض خطر بوده حاضر نشده پس انداز خویش را براى نجات شوهرش خرج کند، او را رها کرده و به خانه پدرش رفته لایق مقام محترم همسرى نیست.
خانم محترم، مواظب باش در چنین مواقعى انسانیت و عاطفه را ازدست ندهى، اگر شوهرت به بیمارى سختى مبتلا شد که تا آخر عمردامنگیر اوست یا به زندان محکوم شد مبادا با زور قانون طلاق بگیرى و اوو فرزندانت را تنها و بى سرپرست رها کرده کنار بکشى، آیا وجدانت راضى میشود که شوهر بیچاره ات را که در ایام خوشى با هم بوده اید اکنون که درمانده گشته تنها رها کرده بروى؟از کجا که خودت چند روز دیگر به همین بلیه گرفتار نشوى؟بر فرض اینکه طلاق گرفتى و شوهرى هم پیداکردى از کجا که برایت بهتر بشود؟ دست از خودخواهى و هوسبازى بردار. از خود گذشتگى و فداکارى بخرج بده، عاطفه و وجدان داشته باش، براى رضاى خدا و براى حفظ حیثیت و شرافت خودت با شوهر وفرزندانت به هر حال بساز، بردبارى و صبر داشته باش، فرزندانت راخوب تربیت کن و عملا به آنها درس فداکارى و سازگارى بیاموز، ومطمئن باش که در دنیا و آخرت بهترین پاداش را خواهى داشت، زیرا این عمل تو بهترین مصداق شوهردارى است که در ردیف جهاد قرار داده شده است.
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:«جهاد زن در اینست که خوب شوهردارى کند (2) ».
منبع:امینی، ابراهیم؛ (1367؟)، آئین همسرداری یا اخلاق خانواده